امروز دنبال بهانه ای بودم تا ناراحتی خودمو از همه چی و همه کس به رخ بکشم اما انگار دنیا می خواست همه چی رو برای من خوب و خوش پیش ببره. میخواستم از ناخوشی های روزگار، از فراموشی عزیزانم و … بگم اما دوستی نامه ای فرستاده بود که این جمله از ژان پل سارتر در آن نوشته شده بود :
«وقتی تنهاییم دنبال دوست میگردیم ؛ پیدایش که کردیم دنبال عیب هایش میگردیم
وقتی که از دستش دادیم در تنهائی دنبال خاطراتش میگردیم»
دیدم واقعا بهانه گیر شدم و با یک اتفاق کوچک ، می خواهم پنبه ی هزاران اتفاق خوب را بزنم، می خواهم از خوب هایی گله کنم که همواره خوبند. چشم امید من به خوبی هاست، خوبی هایی که پایانی ندارد و من به این امیدوارم.
همیشه می خواهم این شعر حمید مصدق در گوشم زمزمه شود :
من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم
و ندایی که به من می گوید :
گر چه شب تاریک است
دل قوی دار
سحر نزدیک است
مطلب خیلی خوب ودلنشینی بودفقط خیلی دیراپ میشی.